روانشناسی معاملهگری با عینک خوشبینی! مروری بر مفاهیم روانشناسی ترید
روانشناسی معاملهگری اصطلاحی است که ممکن است کموبیش برای طرفداران و کاربران ارزهای دیجیتال آشنا باشد؛ اما سؤال این است که مفهوم روانشناسی معاملهگری یا همان روانشناسی ترید چیست؟ آیا میتوان از علم روانشناسی در حوزه ترید بهره برد و معاملات پرسودتری انجام داد؟ اگر پاسخ این سؤال مثبت است، چگونه باید چنین کاری را انجام دهیم؟
حتی اگر استاد معاملهگری باشید و با تمامی مفاهیم تحلیل فاندامنتال و الگوهای تحلیل تکنیکال نیز آشنا باشید، باز هم نمیتوانید هیچ بازاری، بهخصوص بازار ارزهای دیجیتال را صد درصد درست پیشبینی کنید. ضررهای سنگین، سودهای کلان و تغییر مسیر ناگهانی روند هنگامی که حتی فکرش را هم نمیکنید، همگی بخشی جداییناپذیر از بازار داراییهای دیجیتال هستند؛ بخشی که کنترل چندانی روی آنها ندارید.
تنها کاری که از دست شما بر میآید، تحلیل دقیق بازار و سپس تسلط بر ذهن و احساسات خود و اجتناب از تصمیمات هیجانی است. در واقع، در پیچوخم معاملهگری در بازار، تنها چیزی که میتوانید بر آن کنترل داشته باشید، ذهن و روان خودتان است.
هر روز مباحث بسیاری درباره روانشناسی معاملهگری مطرح و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته میشوند. یکی از جذابترین مقالاتی که در این زمینه نوشته شده، مقالهای است که یکی از معاملهگرهای باتجربه ارزهای دیجیتال با نام کاربری کریپتوکرِد (CryptoCred) در وبسایت مدیوم منتشر کرده است.
این مقاله بهمسئله روانشناسی معاملهگری و نقش کنترل احساسات نگاهی داشته و زوایای مختلف آن را بررسی کرده است. در ادامه، این مطلب را که با قلم طنز «کریپتوکرد» نوشته شده است مرور میکنیم و از شما هم دعوت میکنیم با ما باشید.
اهمیت روانشناسی معاملهگری
در تمام سالهای معاملهگری خود، از نحوه برخورد معاملهگرها (خصوصاً استادان این حوزه) با روانشناسی معاملهگری ناخشنود بودهام. اهمیت روانشناسی معاملهگری همیشه بهشکلی طوطیوار تکرار شده است؛ بدون اینکه کسی نکته قابلتوجهی به آن اضافه کند. برای مثال یک معاملهگر در حساب توییترش مینویسد:
همهچیز در تجارت در یک کلمه خلاصه میشود؛ روانشناسی.
این جمله ۲,۰۰۰ لایک و ۵۰۰ ریتوییت میگیرد؛ اما کسی بهدنبال مفهوم آن نمیرود.
من به این موضوع در توییتی اشاره کردم که:
تا زمانی که با «خِرَدِ معاملهگری» ارتباطی برقرار نکنید، روانشناسی معاملهگری هیچ معنایی برایتان نخواهد داشت.
جمله «معامله در جهت روند» بیمعناست؛ مگر اینکه در عمل و در زمان روند نزولی اقدام به خرید کرده باشید.
جمله «از اهرمهای پایین استفاده کنید» صرفاً عبارتی نامفهوم است؛ مگر اینکه لیکوییدشدن (ضرر کردن) در سقف و کف [قیمت] را پیش از شروع یک روند جدید، تجربه کرده باشید.
[بیشک] کتابهای معاملهگری جای تجربیات واقعی بازار را نمیگیرند.
از بین تمام مباحث مرتبط با ترید، دیوار روانشناسی معاملهگری از همه کوتاهتر است! دوستان معاملهگر هر از گاهی چند مطلب و میانگین متحرک از روند بازار منتشر میکنند؛ اما وقتی پای مباحث روانشناسی معاملهگری بهمیان میآید، بهجز چند مورد محدود و خاص، چیز چندانی گفته نمیشود.
اگر نتوانیم با مفهوم خِرَد معاملهگری ارتباط برقرار کنیم و آن را در عمل بهکار ببریم، هرآنچه درباره روانشناسی معاملهگری میدانیم کاملاً بیفایده خواهد بود.
در این میان حرفهایی گفته میشود که مثلاً [در زمان معاملهگری] مانند یک ربات بیاحساس باشید! محض اطلاع؛ من اصلاً اعتقاد ندارم که معاملهگرها باید رباتهایی بیاحساس باشند. این فرض فقط باعث خنده میشود. اگر قرار باشد مثل یک ربات رفتار کنید، پس استراتژی خود را هم باید خودکار و رباتیک کنید. روشن است که هیچکس نمیتواند بهطور کامل یک تریدر بیاحساس باشد. برخی از اندیشمندان اینترنتی با این عقیده مخالف خواهند بود؛ اما به هر حال این نظر من است.
اگر معاملهگر محتاطی هستید، باید شناختی کلی از احساسات و حالات روحی خود داشته باشید و از آنها در جهت منافع خود استفاده کنید نه آنکه آنها را سرکوب کنید. من عمداً بهشکل کلی درباره این موضوع صحبت میکنم؛ چراکه مبحث کنترل احساسات و استفاده از آن در حیطه این مقاله نیست. فکر کردم ارزش دارد که به آن اشارهای داشته باشم.
من این مقاله را با قصد «اصلاح ایرادات» شما نمینویسم؛ چراکه تنها خودتان و تجربه معاملاتی شماست که میتواند اشتباهاتتان را اصلاح کند. در این مقاله تلاش دارم چهارچوب و تعریفی منسجم و منطقی از روانشناسی معاملهگری ارائه کنم تا بدانید که اگر حس میکنید بازیهای ذهنی شما را عقب نگه داشتهاند راهحل این مشکل در کجاست. اینکه ایرادات خاص را شناسایی کرده و راهحلی کارآمد برای آنها بیابید کاملاً برعهده شخص شماست و در عین حال باید بدانید هیچ نسخه واحدی برای حل تمامی مشکلات وجود ندارد.
همه ما عبارات و درسهای کلاسیک را دراینباره میدانیم. من اساساً عقیده دارم که افراد مبتدی با یکسری کلیگوییها و حرفهای مزخرف احاطه شدهاند که در نهایت هیچ کمکی به آنها نمیکند. باید مجدداً این موضوع را تأکید کنم که این مقاله از هیچ منظری جامع نبوده و چیز چندان جدید و بدیعی را هم ارائه نمیکند و تنها بهدنبال ایجاد فضایی است که شما بتوانید مشکلاتتان را بشناسید و چهارچوب کلی برای حل آنها ترسیم کنید.
چهارچوب ذهنی داشته باشید!
بهنظر من، داشتن یک چهارچوب سختگیرانه که مشخص کند کدامیک از مؤلفههای معاملهگری بیشتر تحتتأثیر روانشناسی فرد قرار میگیرد، میتواند مفید باشد.
البته، تقریباً تمام مؤلفههای معاملهگری تحتتأثیر روان و افکار معاملهگر هستند. با این حال، در این مقاله سعی میکنم چهارچوبی منطقی پیشنهاد کنم یا حداقل روی نکاتی انگشت بگذارم که به نظرم برای مبتدیها بیشتر کاربرد دارد. این نکات عبارتاند از:
- ورود به معامله
- مدیریت معامله
- توالی و نوسانات منحنی ارزش
قطعاً موارد دیگری نیز در روانشناسی معاملهگری حائز اهمیت هستند؛ اما فعلاً در این مقاله روی این موارد تمرکز میکنیم.
ورود به معامله
نمیتوان در یک مقاله کوتاه به تمام مواردی اشاره کرد که طرز فکر اشتباه میتواند تأثیر منفی بر آنها داشته باشد؛ بنابراین در این مطلب تمرکز ما روی رایجترین نمونههاست.
یکی از برجستهترین مشکلات در معاملهگری، ورود به معامله و انجامندادن آن طبق تحلیل و استراتژی است.
بررسی اینکه چرا این مسئله تا این اندازه تأثیرگذار است، نیازمند بحثی طولانی بوده که فعلاً موضوع صحبت ما نیست؛ اما شناسایی علتها میتواند به رفع برخی از مشکلات کمک کند.
اول اینکه رویه و گرایشی وجود دارد که در آن معاملات را با تحلیلهای تکنیکال درهمآمیخته میداند. بهعقیده من دلیل و کشمکش در این میان نتیجه تحلیلهای تکنیکال بیش از اندازه و محدودبودن تعداد معاملات است.
بهعنوان مثال، فقط کافی است سری به توییتر بزنید؛ بهآسانی میتوانید به تمام سطوح/خطوط کلیدی، اندیکاتورها و سایر سیگنالهای تحلیل تکنیکال دسترسی پیدا کنید. با این حال همه با استفاده از این دادهها پول در نمیآورند، رسم یک چارت یا نمودار معاملهکردن نیست. حتی مهارت در پیشبینی نمودار هم بهمعنای یک معاملهگری خوب نیست.
گزینه دوم که البته این نکته بهنوعی با گزینه اول مرتبط است، درباره اشتهای سیریناپذیر معاملهگرها به موضوع قطعیت و مطمئنشدن است. آنها میخواهند روند قیمت دقیقاً شبیه به خطوط کجومعوجی که در نمودار رسم کردهاند، پیش برود. برای این افراد، همهچیز باید بهسرعت آشکار شود. قیمت بستهشدن هر کندل و صعودی یا نزولیبودن آن باید حتماً مشخص باشد.
همه اینها یک مشت حرف چرند است! دقیقاً به همین علت است که افرادی که دانش بیشتری دارند، اغلب افتضاحترین معاملات را انجام میدهند! بهقول یکی از همکارانم، شما باید هرجومرج بازار را با آغوش باز پذیرا باشید.
اکنون که برخی از دلایل انجام فاجعهبار معاملات خود را متوجه شدهاید، احتمالاً این پرسش را مطرح میکنید که راهحل چیست؟ در این بخش، به دو روش برای جلوگیری از این اشتباهات اشاره میکنیم؛ یکی حجم معاملات و دیگری داشتن چکلیست ورود به معامله.
حجم معاملات
یکی از دلایل بالقوه ترس از انجام معاملات، ریسک بیش از حد است. فرقی نمیکند که این ریسک نسبی و مربوط به درصدی از حسابتان باشد یا اینکه تمام سرمایهتان را وسط گذاشته باشید.
بهعنوان نکتهٔ اضافی باید بگویم بعضی افراد معتقدند که باید هر معاملهای را که واردش میشوید آن را باخته تصور کنید و توجهی به نتیجه آن هم نداشته باشید. من این باور را قبول ندارم. این نکته بیشک میتواند روشی قابلقبول برای مدیریت ریسک باشد؛ اما رویکرد نامنظمی نسبت به بازار است.
اگر سود و زیان معامله را محاسبه کردهاید و فکر میکنید معامله چندان موفقی نخواهد بود، واردش نشوید! من معاملاتی انجام میدهم که واقعاً دلم میخواهد وارد آنها شوم و در عین حال قدردان فرصت پیشآمده نیز هستم. از نظر من اگر ذهنیت «هر معامله یک ضرر است؛ اما برایم اهمیتی ندارد!» را بیش از اندازه ادامه دهید تنها معاملات متعدد و افتضاح و کمریسک خودتان را توجیه میکنید و در عمل سود چندانی برایتان ندارد.
پیش از اینکه نوابغ دبیرستانی و با معیار کِلی (Kelly Criterion) به کامنتها هجوم بیاورند، باید روشن کنم که من بهطور مشخص درباره تأثیر حجم معاملات بر ذهنیت افراد صحبت میکنم و هیچ توصیهای در مورد ریسکپذیری کمتر یا بیشتر ندارم.
اگر بیش از حد از اجرای نقشه معاملاتی خود واهمه دارید، احتمالاً بهتر است ریسک معامله را کمتر کنید. شروع معاملات با حجم کمتر میتواند یک شروع خوب باشد.
فرقی نمیکند که میزان ریسک را کمتر کنید یا بخشی از حجم موردنظر را در ادامه کار وارد بازار کنید یا اینکه تعداد دفعات ورود را بیشتر کنید. تمامی این موارد از منبعی واحد سرچشمه میگیرد.
به زبان ساده، اگر بهازای هر معامله ۱۰ درصد از حساب خود را به خطر بیندازید، قطعاً وسواس بیشتری برای بینقصبودن اوضاع خواهید داشت و تمام تلاش خود را میکنید تا وارد بهترین موقعیت شوید؛ چنین روندی یک رویکرد نامناسب نسبت به بازار است.
اما اگر ۱ تا ۲ درصد از حساب خود را وارد معامله کنید، تمایل بیشتری برای انجام معامله دارید و در این صورت، اگر معامله طبق میل شما پیش نرود، دچار اضطراب کمتری میشوید.
اگر در انجام معاملات تردید دارید، پیش از هر اقدامی حجم معامله را کمتر کنید.
بیشتر بخوانید: اندازه پوزیشن در ترید؛ در هر معامله چقدر سرمایه وارد کنیم؟
چکلیست ورود به معامله
این کار نسبتاً ساده است. همان طور که از نامش پیداست، چکلیست ورود به معامله شرایطی است که باید پیش از ورود به معامله رعایت شوند.
خیلی دوست داشتم در این خصوص الگویی ارائه کنم؛ اما برای تنظیم چکلیست چهارچوب مشخصی ندارم، خودم هم دیگر از این الگوها استفاده نمیکنم. بهنظر من، استفاده از این الگوها کاملاً بیفایده است. چکلیست باید متناسب با سیستم معاملاتی و سبک معاملهگری شما باشد. شما تنها کسی هستید که میتوانید چکلیست خود را بنویسید.
با این حال، روشی ابتکاری وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد:
- اگر چکلیست خود را دنبال میکنید؛ اما بهطور مکرر از فرصتهای معاملاتی عقب میمانید، دامنه چکلیستتان را محدودتر کنید.
- اگر این چکلیست شما را وارد معاملات بهدردنخور میکند یا خیلی زود وارد معامله میشوید، چکلیست شما نیازمند رشد و توسعه بیشتر است.
من با نمونههایی از هر دو روش مواجه بودهام؛ در گروه اول، با معاملهگرانی روبهرو هستید که چکلیستی طولانی دارند و آنقدر درگیر تحلیل هستند که اصلاً فرصت نمیکنند وارد معامله شوند. برای چنین معاملهگری همهچیز باید کامل و بینقص باشد و ابر و باد و مه و خورشید دستبهدست هم بدهند تا بلکه او رغبت کند و معامله را انجام دهد.
اگر دائماً درگیر معاملات ازدسترفته هستید و همهچیز در زمان تحلیل باید بینقص باشد تا وارد معامله شوید، شما هم جزو این گروه شدهاید. بهتر است چکلیست خود را بازبینی کنید و کمتر سخت بگیرید؛ هرچه کمتر، بهتر.
شما نمیتوانید همهچیز را کنترل کنید. اگر با کمکردن موارد چکلیست معاملاتی و پیامدهای آن مشکل دارید، احتمالاً موضوع تجارت و معاملهگری چندان مناسب شما نیست.
از آن طرف اگر معاملهگری تازهنفس هستید که چند قانون درست و مفید مثل دچار فومو (FOMO) نشو! و حواست به معکوسشدن کَندلها باشد! را برای خود دارید؛ اما این قواعد هم نمیتوانند مانع ورود شما به معاملات بد شوند، احتمالاً شما به گروه دوم تعلق دارید.
بیشتر بخوانید: فومو (FOMO) در بازار چیست و چگونه گرفتار آن نشویم؟
ناگفته نماند که دانستن اینکه چهزمانی «نباید» معاملهای را انجام دهید نیز ارزشمند است. اگر چکلیست موجود ورود شما به معاملات را غربال نمیکند یا انجام هر معاملهای را بهنوعی توجیه میکند، پس احتمالاً چکلیست بسیار مختصر و کوتاهی دارید که چندان کارآمد نیست.
این تمام چیزی است که من در حال حاضر درباره انجام معامله میدانم. همه ما کموبیش از معاملات سر در میآوریم و در حوزههای مختلف مستعد و توانمند هستیم؛ بنابراین گاهی اوقات، تنها کاری که باید انجام دهیم این است که جلوی جستوخیزکردن افکار خود را بگیریم.
در عمل، درنظرگرفتن حجم منطقی معاملات و آمادهسازی یک چکلیست کارآمد برای ورود به معامله، میتواند به معاملهگرانی که هنوز نمیدانند آیا میخواهند معاملهای را انجام دهند یا خیر، واقعاً کمک کند.
پیش از هر اقدامی، باید این مسئله را بپذیرید که احتمالاً هرگز نمیتوانید در معاملات خود به یقین یا قطعیت برسید. در معاملهگری، ما فقط با احتمالات سروکار داریم و تمام تلاش خود را میکنیم تا این مسیر نامشخص را طی کنیم.
مدیریت معامله
در این بخش تأثیر روانشناسی معاملهگری را بر مدیریت معامله از دو جنبه بررسی میکنیم: مدیریت بر اساس میزان سود و زیان و برنامهریزی برای مدیریت معاملات.
مدیریت معاملات بر اساس میزان سود و زیان
بسیاری از تریدرهای با تجربه اغلب پیشنهاد میکنند که در هنگام معامله، به عدد مربوط به سود یا زیان (PnL) خود روی صفحه نمایش توجهی نکنید یا اگر میتوانید، آن را از روی صفحه مخفی کنید. به این دلیل که اساساً برای بازار مهم نیست شما در حال سود هستید یا ضرر. در واقع، تصمیمات شما باید بر اساس مجموعهای از اصول انتخاب شوند و باید مطابق با سیستم معاملاتی و بازار تصمیمگیری کنید.
یکی از اشتباهات رایج معاملهگرها در ارتباط با میزان سود و زیان، زودبستن معاملات برنده، آن هم تنها بهدلیل مطابقتنداشتن بازار با روند پیشبینیشده است. این کار باعث میشود معاملات برنده صرفاً برای دسترسی به نسبت سود به زیان مشخصشده، از مناطق پرسود جا بمانند. حتی اگر انجام این کار هیچ توجیه معقولی نداشته باشد و از سود احتمالی نیز کاسته شود، معاملهگر با این کار تلاش میکند میزان ریسک معامله را به حداقل برساند.
همه ما این شرایط را تجربه کردهایم و قطعاً خودتان همهچیز را بهتر میدانید. خوشبختانه، روش «درمان» ساده است: عدد مربوط به سود و زیان یا همان PnL خود را مخفی کنید!
این روشی کوتاهمدت است؛ اما راهحلی بلندمدت هم وجود دارد که کمی طول میکشد تا جا بیفتد. راهحل بلندمدت ریشه در این دارد که ما باید بپذیریم «کنترل بسیار محدودی» روی بازار داریم. درک میکنم که این موضوع افراد بسیاری را وحشتزده میکند؛ اما باید بپذیریم که ما تنها میتوانیم روی اعمال خود کنترل داشته باشیم.
بهنظر من، معاملهگرانی که بهطور حرفهای معامله میکنند، تا حدودی فرایندگرا هستند؛ یعنی روی انجام «صحیح» معاملات و اتخاذ تصمیمات درست در زمانی معین تمرکز میکنند و نه صرفاً روی نتیجه معاملات.
در حقیقت فرایند و نتیجه در معاملهگری ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ اما اگر سیستم معاملاتی درست، سودآور و آزمایششدهای دارید، تنها کاری که باید بکنید وفاداری به آن و پذیرش ضررهای احتمالی است.
البته، این بخش نیز به بحث کاملاً مجزایی نیاز دارد؛ برای مثال چطور میتوان ضررهای احتمالی معمول در معاملات را از سیستم معاملاتی ناکارآمد متمایز کرد؟ پاسخ سادهای برای این پرسش وجود ندارد و حتی اگر هم وجود داشته باشد، از حیطه این مقاله خارج است.
بهنظر من باید آن دسته از سیستمهای معاملاتی را انتخاب کنید که از آزمونهای زمان و تجربه متعددی سربلند بیرون آمدهاند و نه سیستمهایی که تنها در کوتاهمدت خوب جواب میدهند.
در میانه راه، به میزان سود یا زیانتان توجه نکنید. ابتدا روی آنکه معاملهگر خوبی باشید تمرکز کنید و بعد بهفکر پول درآوردن باشید.
برنامهریزی برای مدیریت معاملات
این بخش هم کاملاً ساده اما حائز اهمیت است. اگر قصد دارید بهراحتی کنترل و مدیریت معاملاتتان را از دست بدهید، اصلاً برای آنها برنامهریزی نکنید!
منظور من تدوین مبانی پایهای ازجمله نقاط ورود، اهداف قیمت، تشخیص اعتبار الگوها، مناطق مشکلآفرین، تایمفریمها و قیمت بستهشدن کندلهاست.
مزیت داشتن نقشه و برنامه این است که در زمان تعیین و ترسیم آن نه پولی درمیان است، نه وسوسهای، نه بالاوپایینشدن سود و زیانی؛ تنها خودتان در مرکز توجه و هدف آن قرار دارید.
پارامترهای معاملاتی که در زمان برنامهریزی تنظیم میکنید، همیشه قابلاعتمادتر از احساسات شما در هنگام انجام معامله هستند. بنابراین پیش از اینکه در محدوده معاملاتی سبز و سودآور قرار بگیرید و احتمالاً برای تخمین سود خود در صورت شکست سطح مقاومت بعدی وسوسه شوید، برنامه معاملات خود را تهیه کنید.
زمانی که درگیر هیچ معاملهای نیستید و هوشیارید، تنها به خودتان اتکا کنید. اگر در میانهِ معامله متوجه شدید که در حال دستکاری سود و زیانتان هستید و با توهم آنکه سود زیادی عایدتان میشود در فکرتان مشغول خرج کردن آن هستید، بهتر است همان جا بهفکر خروج از معامله باشید!
این توهم موجب تشدید شکاف میان تحلیل تکنیکال و معاملهگری واقعی میشود. صرفاً چون به نظر میرسد نسبت بالای سود به زیان (R:R) را بهدست آوردهاید معامله خود را انجامشده تلقی نکرده و سود آن را نیز بدیهی فرض نکنید.
کنترل احساسات بههنگام باختها یا بُردهای مکرر
در بخشهای قبلی، به این موضوع اشاره کردیم که روان و ذهنیات یک فرد چگونه میتواند بر معاملات وی تأثیرگذار باشد. این بخش بیشتر روی حرفه شما بهعنوان یک معاملهگر متمرکز است. من قصد دارم چند موضوع دیگر همچون حجم معاملات یا معاملات برنده و بازنده را نیز به این قسمت اضافه کنم.
در بین معاملهگران تازهکار خیلی معمول است که پس از چند بُرد پیاپی، حجم معاملات خود را افزایش دهند و در زمان باختهای مکرر، از حجم معاملات بکاهند. این در حالی است که در بعضی مواقع، کارهای دیوانهوارتری هم از آنها سر میزند؛ مانند افزایش حجم معاملات در مواقع ضرر با هدف «جبران ضرر» یا کاهش حجم معاملات در هنگام سود با هدف «تنفس»! باید بگویم که تمامی این کارها احمقانه است؛ لطفاً شما آنها را تکرار نکنید!
بیشتر بخوانید: ۱۰ نکته مهم که تریدرهای تازهکار باید بدانند
دیدگاه شخصی من این است که اگر عملکرد خوبی دارید، منطقی است که تختهگاز پیش بروید؛ اما این را بدانید که بازار همیشه با شما تا این حد مهربان نخواهد بود و هر سیستم معاملاتی بسته به برخی فاکتورها و شرایط بازار دچار فرازوفرودهای متعددی خواهد شد. اگر بخت به شما رو کرده است، آن را همیشگی و بدیهی فرض نکنید و از شرایط پیشآمده نهایت استفاده را ببرید.
شخصاً اعتقاد ندارم که افزایش حجم بهترین روش برای استفاده از موقعیتهای بازار باشد. اگر ریسک تفاوت قیمت پیشبینیشده با قیمت واقعی را نادیده بگیریم، همان طور که در بخشهای قبلی اشاره کردم، افزایش حجم در این شرایط میتواند پیامدهای ناگواری به همراه داشته باشد. علاوه بر این، برخی از استراتژیها در حجمهای بالا جواب نمیدهند. همه مشکلاتی که در بخشهای قبلی به آنها اشاره شد، میتوانند ناگهان پدیدار شوند.
بدتر از آن، تصور کنید که در اولین معامله تصمیم میگیرید حجم معامله را افزایش دهید و در نهایت، بدترین ضرر عمرتان را تجربه میکنید. اوضاع خراب و خرابتر میشود. از آنجا که اعتمادبهنفستان را از دست دادهاید، معامله بعدی را هم از دست میدهید.
شما در این حالت وارد موقعیتی میشوید که میخواهید ضررهای خود را جبران کنید؛ اما پیدرپی بداقبالی بر سرتان آوار میشود. من نیز همه این روزها را از سر گذراندهام. اما وقتی اوضاع آرام و روبهراه است، چگونه باید پایتان را روی پدال بگذارید و تختهگاز پیش بروید؟ جواب این سؤال یک عبارت است؛ با معامله بیشتر!
بیشتر برنامهریزی کنید، موقعیتهای مختلفی را در نظر بگیرید، تایمفریمهای بیشتری را بررسی کنید، وارد بازارهای بیشتری شوید. معامله کنید؛ اما به استراتژی خود نیز وفادار بمانید.
این روش برای من خارقالعاده عمل کرده است؛ اما شما ممکن است تجربه دیگری داشته باشید.
اگر بپذیریم که بههنگام بُردهای پیاپی، بهجای افزایش حجم معاملات، باید تعداد معاملات را بیشتر کنیم، آنگاه میتوان برعکس این موضوع را هم نتیجه گرفت که بههنگام باختهای پیاپی هم بهتر است بهجای کاهش حجم معاملات، فقط تعداد معاملات را کمتر کنیم. اگرچه، من محافظهکارتر از اینها هستم.
در مواقعی که دچار ضررهای مکرر میشوم (که برای من ضرر مکرر یعنی ۳ معامله بازنده پشتسرهم)، معمولاً حجم معاملاتم را تا نصف کاهش میدهم.
این روش ربطی به روانشناسی ندارد؛ بلکه صرفاً یک سازوکار دفاعی برای حفظ داراییام است. شاید باختهای پیاپی بهمعنای تغییر شرایط بازار باشد. شاید یکی از پارامترهایی که در نظر گرفته بودم، از کار افتاده باشد یا بهشدت تأثیر خود را از دست داده باشد. باید به این نکته نیز اشاره کنم که من این روش را بر مبنای یک زمینه تئوری قدرتمند پایهریزی نکردهام. این روش فقط از نظر تجربی برای من خوب جواب داده است.
اگر شما از یک مدلِ ریسکِ ثابت استفاده میکنید، حجم معاملات شما به دارایی موردنظر یا انتظار از استراتژی معاملاتی بستگی دارد. به همین دلیل، من ترجیح میدهم بهجای میداندادن به احساسات یا عملکرد آنی خود، به این پارامترها بهعنوان تعیینکنندگان حجم معامله تکیه کنم.
شاید همیشه منطقی به نظر نرسد؛ اما من با افزایش تعداد معاملات بهجای افزایش حجم معاملات نتایج خوبی گرفتهام.
زمانی که اندک موفقیتی در معامله دیدید و تصمیم میگیرید حجم معامله را افزایش دهید و در نهایت معامله را میبازید، چنان حس ناخوشایندی دارد که قابلتوصیف نیست. من این حس را تجربه کردهام؛ پیشنهاد میکنم شما دست به چنین کاری نزنید.
ممکن است کاهش حجم معامله حس بدی به شما بدهد، چون حسی شبیه به مجازاتشدن دارد؛ اما توصیه من به شما این است که چنین نگاهی نداشته باشید و زاویه دید خود را تغییر دهید.
منحنی سهام یا دارایی شما در حالت ایدئال باید با شیبی مناسب بهسوی بالا پیش برود، نهاینکه بهصورت عمودی پرواز کند! یکی از روشهایی که در زمان ضرر بهسراغ آن میرویم کاهش حجم معاملات است؛ چراکه میخواهیم میزان ضررمان را کاهش دهیم یا همهچیز را در همان شرایطی که هست ثابت نگه داریم.
اگر دیدید تغییر حجم معاملات تأثیر منفی بر روند معاملهگری شما دارد بهسراغ این روش نروید.
صرفنظر از تمام آمار، ارقام و تحلیلهایی که به کار بستهاید، دغدغه حجم معاملات نباید شما را از استراتژی و مسیری که مشخص کردهاید باز دارد.
جمعبندی
پس از مطالعه این مطلب، امیدوارم علت ناامیدی من در ابتدای مقاله را درک کرده باشید. روانشناسی معاملهگری و داشتن یک چهارچوب ذهنی مشخص، بسیار مهم است؛ اما در اکثر موارد، افراد دانش بسیار اندکی از آن دارند.
پیشنهاد آخرم به شما این است که دفتری را به پیگیری معاملات خود اختصاص دهید و در آن حتماً بخشی را برای ثبت وضعیت احساسات و هیجانات خود در نظر بگیرید. احساسات خود را در زمان ورود به معامله و خروج از آن یادداشت کنید و تصمیمهایی را که در این میان گرفتهاید در کنار این موارد ثبت کنید.
پس از مدتی این دفتر به منبعی ارزشمند برای ارزیابی عملکرد شما در شرایط و موقعیتهای مختلف، تبدیل خواهد شد.
منبع: وب سایت ارز دیجیتال
نظرات کاربران